باران امروز صبح مرا برد به جنگل های استوایی٬از آن باران های تابستانی دلچسب٬خنده ام گرفت
و چقدر چند پنجره ی دنج سالنی که به کتابخانه ی بیمارستان منتهی می شود دوست می دارم تمام خستگی ها از تن و جان بیرون می رود
امروز نیز رها جلوی همان پنجره بودم که به پارکینگ بیمارستان با ردیفی از درخت های کاج و چند سپیدار زیبا مشرف است چند ساختمان نزدیک و دور و کلی ابر و آسمان در آن پیداست و چه باد دلنشینی٬ یکجا هوا و آسمان و برگ سبز را نفس کشیدم.
انگار دخترکی در همین حوالی می خواند ٬بارون می یاد جر جر .... ساکت می شود به باران گوش می دهد باز از سر می گیرد با صدای شیرنش: باز باران با ترانه با گوهر های فراوان می خورد بر بام خانه...
(نوستل شدم با این ترانه!)
سلام!
کودکی پنج ساله بودم
چست و چابک
نرم و نازک
می پریدم ار لب جوی .....
زیباو لطیف بود!
موفق باشی
صدر
سلام
کاش یکی هم من را می برد توی اب و هوای استوایی و طبیعت زده اش
منتظزتم
:-*
سلام..سه شنبه از یکی از همون پنجره هایی که دریچه ای شد برای گریزت ٫از یه طبقه پایین تر٬ به بارون نگاه می کردم..منتظر اتند بودیم که بیاد و باز هم هجوم مریضا تمام صبحمون رو پر کنه..حتی اگر دستم رو هم از پنجره ی درمانگاه دراز میکردم بهش نمی رسیدم...به همون درخت هایی که تو بهشون نگاه کردی نگاه کردم و حسرت خوردم... فردا باز هم بارون بود و اینبار اتند نیومد ....شاد بودم چون سهمم رو با شادی گرفتم از بارون و سبزی درخت ها و بوی خاک...
این ویو رو خیلی خیلی دوست دارم! همیشه وقتی از درس خوندن خسته می شم می رم کنار این پنجره ها می ایستم تا نسیم خنک رو روی صورتم احساس کنم! یادته اون روزایی رو که رو اون میزه روبروی این ویو می نشستیم و پاهامونو تکون می دادیم و بیسکوییت شماره دار! می خوردیم و دانشگاه روبرویی که به قول تو شبیه کالج هست رو دید می زدیم ؟؟!! :)))))
سلام.پشت خونه هاجر رو چون غیر اخلاقی بود حذف کردی
صدای باران ٬ بوی باران ٬ قطرات باران و نم نم باران... کلا باران زیباست... باران اشک خداست...!!!
ولی من یاد آهنگ بارون امید و پونه های وحشی معین افتادم...!
:|
سلام!
.... شاید اولین دیدار:
۵ شنبه ۲۵/۵/۱۳۸۶
ساعت ۳۰/۴ بعد از ظهر
---------------------------------------------------- موفق باشی!
چه خوش به حالته پس
ما که اینجا قطرات خورشید نوش جان میکنیم
اول در مورد اون داستان نخود و لوبیا بگم !
همین شکلیه و خیلی ها یه چیزایی توی آجیل هاشون می خورن که آدم می مونه :)
بعدشم در مورد برادرت میگم که خب خوش به حالت بابا جون . این روزا هر کسی از این شانسا نداره ;)
این نوستالژی آهنگای قدیمی هم حکایتیه برای خودش. اونی که روز اول می خواست این آهنگ باز باران رو بذاره توی کتاب فارسی چندو دبستان اگه می دونست این شکلی میشه موضوع واقعا چه حس خوب و بی نظیری بهش دست میداد
.
خوش به حالتون.
وقتی از ژنجره ی بیمارستان ما بیرون رو نیگا می کنی ُ فقط دیوار و فقط دیوار.
دیوارهای بلند کثیف.
ترانه قشنگ گلچین گیلانی