روز هایی که خودم را بیشتر دوست می دارم وقتی گوشه ای آرام می گیرم و تبم اجازه نمی دهد حتی به چیزی فکر کنم٬سبکی مانند حس مرگی سپید
پروسه ی عجیبی دارد این بیماری ویروسی
از دختر اردیبهشتی نازنین٬آقایی که پزشک۷۸ می باشند و آقای بابای نم نم کمال تشکر را دارم که در کامنت های پست قبلی به من یاد آوری کردند که روزی دلم برای این درمانگاه های آموزشی تنگ می شود
سلام وبلاگ خیلی جالبی دارین. امیدوارم همیشه موفق و همینطور پویا و سلامت باشید . به ما هم سری بزنید خوشحال میشیم.
موفق باشی
سلام...داشتم وبلاگ گردی میکردم که گذرم افتاد به اینجا...ببخشید بی اجازه کامنت میذارم..وبلاگ جالبی دارین و خودتونم خیلی ساده و روان مینویسین...اگه دوست داشتین به من هم سر بزنین....شاد باشین...[گل]
من همیشه خودم را بیشتر دوست دارم. نمیدانم چرا؟
یعنی خودتو وقتی ویروسی شدی بیشتر دوست میداری؟!
سلام
وبلاگ جالب و در نوع خود کم نظیری دارید
خوشحال میشم تبادل لینک کنیم
متشکرم
سلام...
می دونم چه حسیه .. یه جور حس که ادمو یاد بچگیاش می ندازه... وقتی تو رختخواب خوابیدی . قلبت تند تند می زنه...
سبکی عجیبیه :)
تب هم بد نیست ها!می گذارد بسوزی اما فکر نکنی
بیماری تموم نشد؟؟/