لبخند می زنم شادم انرژی زیادی دارم دلم می خواد به همراه بچه ها بپریم از اینور تا اونور جنگل تو این هوای آفتابی٬این جادوی تولدمه فردا ۲۲ ساله می شم(شوخی جدید) به عبارتی دیگه۲۱ به حساب نمیام و می خوام ۲۳ سالگیمو شروع کنم!فردا باید شمع هایی که یه خورده دارن زیاد میشن و شوت کنم تا کلا زنده باشم٬من لبخند می زنم و شادم
البته باید روز تولدم به امتحان فارماکوی فرداش فک کنم ولی مهم نیس(تا امروز صبح فکر می کردم مهمه)
وقتی چیزای مختلف پرت شه طرفت یا جاخالی می دی یا پرتابش می کنی یا خودت می افتی بالاخره ولی آخرش که پا می شی و خوب٬ لبخند می زنی و شادی.
آفتاب می تابه و روزی ابری عوض می شه٬سرشار می شی از نور و سرور٬آدمایی در زندگی ما هستن یا ازش عبور می کنن که درست همین طورن
آدمایی هم نقش کسوف رو ایفا می کنند(خواسته یا شاید نا خواسته)
فاجعه اس که آدمای دسته ی دوم ٬خودشونو دسته ی اول بدونن
معمولا دسته ی آفتابی هم نمی دونن که واست چقده نور و آرامش هستند!
پی نوشت:نمی دونم چرا هیچ وقت نشد که اینجا ازانیمیشن فوق العاده ی عروس مرده و صحنه ای تاثیر گذار از اون(که انگار رو زمین نساختنش)بگم تا اینکه این پست خوب و دیدم٬ توصیه ی دوستانه:دانلود!
سایه ی دوچرخه ای از کنار روحم عبور کرد
(دیروز صبح٬دانشگاه)
این عکس به علت فاصله ی حدود ۳۰ ثانیه اش با این حس اینجاست.
در طول تاتر نقش آرمود٬یک درخت گلابی را بازی خواهد کرد کافیست خشنود و راضی باشد!