سمیو

سرمو می گذارم رو بالش درست زیر پنجره باد بهاری رو رو صورتم حس می کنم با یک شوق کوچیک به آهنگ گوش می دم به فردا فکر می کنم: اولین تجربه ی شخصی بیمارستان(قبلا یکی دو بار به عنوان نخودی با استیجر ها بودم)حس میکنم یه سفر بزرگ با یک کشتی غول پیکر شروع کردم(از اونایی که کلی آدم بدرقه ات میکنن!) یا اینکه فردا یه مانور هواپیمایی بزرگ داریم که توش رو آسمون نقاشی می کشیم.یه جورایی شبیه شب تولد شده که تو ذهنت هفت سین می چینی٬روپوش سفید نو جلوم آویزونه فردا اولین جلسه ی بیمارستان کلاس سمیولوژی غدد و نفرولوژی دیگه از سوسولی داریم در می آیم!

پی نوشت:و چه تجربه ی شیرین و به یاد ماندنی به خاطر رزیدنت دوست داشتنی خانم دکتر مهربان نازنین٬ هیچ گاه حرف ها ٬توصیه ها و رفتار عالی اش با بیمار را از یاد نخواهم برد .

u r my cuppycake!

Strawberry Shortcake

+ Cuppy Cake

You're my Honeybunch, Sugarplum
Pumpy-umpy-umpkin, You're my Sweetie Pie
You're my Cuppycake, Gumdrop
Snoogums-Boogums, You're the Apple of my Eye
And I love you so and I want you to know
That I'll always be right here
And I love to sing sweet songs to you
Because you are so dear

 (lyriczz)

 

 

 

به هم ریخته

کابوس های واقعی هنگام خواب٬بیداری پر از رویاپردازی های بی پایان

در خواب بیدار و در بیداری خواب

 

الهام میگیریم

در یک روز بهاری ۷ آلوچه ی سبز اول اردیبهشتی کوچک که دانه دانه از بین دست مشت کرده ی فردی بر کف دست باز فردی دیگر می ریزند

این داستان واقعیست!

الهام ماجرا:دلم می خواد یه فیلم چند ثانیه ای از این صحنه بسازم٬به نظرم جالب میشه.