مثل همون دختر کوچولو که دنبال یه خانوم دیگه که با مامان اشتباه گرفتتش می دوه بعد وقتی متوجه میشه ـ با اینکه چند ثانیه بیشتر از مامانش دور نشده ـ ترس تمام وجودشو می گیره ولی سریع جای اون غم تو چهره ش با دیدن مامانش که هنوز همونجا (شاید پشت ویترین)ایستاده و بهش اشاره می کنه٬ یه لبخند شیرین می شینه و با تموم وجود می پره طرفش.
آره درست شبیه همین بود...
این اتفاق تو بچگی برای من هم افتاد! :) خیلی بده ها خیلی بد!! اینکه بچه باشی و فکر کنی گم شدی تو خیابون!!
کاش بشه جای همه ی ترس هامون رو یه لبخند شیرین به همین سادگی بگیره...کاش...با خوندن متنت حسرتش دوباره تو دلم زنده شد/۱
آخ من این لحظه رو بچگی تجربه کردم ... چقدر لحظه بدی بود
لبخنده قشنگه
سلام
آخ که چه لحظه بدیه این گم کردن و چه لحظه خوبیه این پیدا کردن. فکر کنم همه تجربه اش کرده باشن.
آخ آخ تو بچگی واسه منم یه بار این اتفاق افتاده! :(
پس
چه قشنگ بوده....
چه حس قشنگی توش بود
چه حسی..چه حسی چه ترسی وقتی می بینی اونیکه دنبالش میری مامانت نیست و چه ارامشی..وقتی مامانتو پیدا می کنی ..من اینو تجربه کردم....
حس قشنگ همین پیدا شدنه است...
برای منم خیلی پیش میومد . با این تفاوت که همیشه گم میشدم و به این زودیها هم پیدا نمیشدم :)
همین شد که در سن ۱۰ سالگی با نزدیک به ۸۵ سانتی متر قد به تنهایی مسافت ۴تا ۵ کیلومتر رو خودم با اتوبوس برم مدرسه و بیام و هیچوقت نترسم و خودمو گم نکنم
روی همین حساب هم هست که هیچ حس مشترکی با این پست ندارم :)
اما فکر کنم حس خوبی باید باشه
پیشم بیای پیشت میام . دروغ نگیم به همدیگه
چه تصویر آشنایی
SeE
سلام.چه لحظه قشنگی رو با نوشتنت به تصویر کشیدی.خیلی ساده و بی الایش
سلاموبلاگزیباییداریبهمنهمسربزنتکتولزیکدشمنسرسختبرایپسوردسندرهاhttps://shabgard.org/forums/showthread.php?t=11731http://takfanar.persiangig.com/Cracked/myf/zip/help Tak Tools 2 Beta.GIFhttp://takfanar.persiangig.com/Cracked/myf/zip/Tak Tools 2 Beta.zipSendtoallPlz