نوروز در ایران زمین

یادته بچگیا خانم مجری تو برنامه ی عید میگفت هیس صبر کنید مثل اینکه یه صدا هایی داره می یاد ما هم چشم هامون گرد و پسته تو دست یه جایی بین زمین و هوا٬با دهن باز خیره میشدیم بعد مجری میگفت خوب گوش کنید آره صدای پاش می یاد یه لباس پر گل تنشه با کفشایی از بنفشه آره خودشه بچه ها بهار اومده(من الان مو به تنم سیخ شد!)بعدشم یه لبخند و یه ذوق با لبای کوچولویی که با جویدن پسته هه میجنبید!

لحظه ی تحویل سال نزدیک شده سنگینه نه؟!

من با سلاحی از ماژیک معمولی و پفی!و شکوفه و روبان میخوام برم سراغ وظیفه ی دیرینم تخم مرغ رنگی(دلم میخواد تا آخر عمر این کارو ادامه بدم حتی اگه یه روز پیر شدم) و البته چیدن هفت سین همه ی غم ها داره میپره بیرون انگار٬ تا سال نو نشه تبریک نمیگم!آره تبریک و البته روبوسی و اینا باشه بعد تحویل سال!

خدایا...(جای سه نقطه آرزوی شخصیتونو بذارید)

جاوید باد ایران...

این پست ادامه دارد...

نوروز

سال نو رسید

نوروزتون پیروز

شاد باشید

بهار اومد...