غول گنده ی مهربون

این ممل از دست من ناراحت شده آخه بهش گفتم دلم میخواس یه غول گنده ی مهربون که از گاز هلیوم پر شده داشته باشم!(بماند که مجبور شدم در مورد گازهای نجیب واسش کنفرانس بدم!)میگه تو دیگه مث بچه گیات نیستی عوض شدی حالا به روش نیاوردم که هیچ وقت پیشم نموندی تنهاییام شامل من و خودم بود و بس!وقتی بهش گفتم ببین تازه اگه بیا ی پیشم واسه هر دومون خوبه یه غول گنده ی مهربون داشته باشیم خیلی بهش نیاز داریم فک کرد دارم میپیچونمش بهش گفتم خیلی از بدبختیا واسه همین سوئ تفاهمه!پرید رفت گفت جهانگرد از سفر اومده میخواد ببینتش!

فک کنم بهتره زودتر به انجمن وبلاگ نویسان زیر ۵ سال بپیوندم!