میخواستم هفته ی پیش بنویسم وقتی استاد بالاخره راضی شد تابستون کلاس نذاره عالی و باور نکردنی بود که از امتحانا خلاص شدم واسه ۲ ماه.این عالی بود که از نداشتن امتحانا و دغدغه نهایت لذتو از اون لحظات ساده میبردم و یه بیسکوییت تردو خوشمزه رو میزدم تو چاییمو میخوردم:))و از صحنه های ناب کارتون لوک خوش شانس لذت می بردم بی خیال چگونه گذروندن تابستون!این جور مواقع یاد اون تمرین کتاب عربی دبیرستان میافتم این روایت:ان الاشیائ یعرف باضدادها!فک میکردم دیگه همه چی واسه نبردم با این آلرژی لعنتی فراهمه که اعصابمو ریخته به هم یه الرژی به ظاهر ساده به قول دکتر اگه ۱۰ امتیاز بهش بدیم تو ذهن تو ۱۰۰ امتیازه!(مرداد شمال رطوبت گرما واقعا مزخرفن!)البته باعث شد که امروز تو کلینیک با یه خانم دکتر نازنین که فارغ التحصیل دانشگاهمون و ورودی ۱۰ سال قبل من بودن آشنا شم و با هم دوس شیم!یا یه ماه پیش تو مرکز طبی کودکان با یه خانم دکتر مهربون دوس داشتنی با حوصله آشنا شم و بعدش بین یه گروه از استاجرای دانشگاه تهران به حرفا و آموزش استاد گوش کنم که توی علوم پایه تجربه ی جالبی به حساب می یومد!
چه خوبه که دیگه سالهاس از انشای تابستان را چگون گذراندید خبری نیست!
شما چقدر لینکاتون آشناست!
خودتونم آشنایین؟
سلامممممممممممم
خوبی؟خوشی چه خبرا؟!
بابا من فک کردم رفتی مسافرتی چیزی چرا اینقد دیر اومدی؟!
عجب کیفی کردیم کلاس ایمونو رو پیچوندیم:)))))))ولی میدونی چیه؟!یکم نگرانم شاید اگه می رفتیم امتحانشو خوب میدادیم و پاس میشدیم می ترسم:(آخه من از امتحان اولی راضی نبودم:(
بی خیال بابا تعطیلاتو حال می کنی:))
آخی آلرژی هنوزم هست!ایشالا زود زود نابود میشه:D
راستییییییییی یه فضولی از طرف من:اون عروسی که قرار بود صورت بگیره چی شد؟به زودی شیرینی اش رو خواهیم خورد یا نه؟!اگه خبر دار شدی ما رو هم بی خبر نذار بوس بوس خدافظ!
سلام خانم دکتر
آخی بمیرم برات ایشالا زوده زود خوب بشی هر چند حالا حالاها ولت نمیکنه
راستی نمره های فیزیوتون اومده
ای ول بالای ۱۵ شدی
moon عزیز لطفا خودتو معرفی کن!عجب!سال پایینی هستی یا سال بالایی؟؟!!خیلی آشنایی ها خیلی...حالا که از همه چی خبر داری!نمره های ایمونو اومده؟؟!
راستی منم ۱۵ شدم! D:
من از ترس اون همه درخت و گیاه دانشگاه و این هواجرات نمیکنم برم دانشگاه نمره هامو بگیرم فک کنم از تسهیلات آموزش باشه که گشت نامحسوس ناشناس آمارگیری نمره ها گذاشته واسه اینجور موقع ها !!!نه نگارنده جونم؟چطوری نگارنده؟
هی آبجی!یه تاییدیه بذار برا کامنتای وبلاگت!!خوش ندارم پای نامحرم به وبلاگ آبجی خانوم ما وا شه!!فهمیدی آبجی خانوم!برو تو در رو ببند:)))))))))))
و اما....این اصلا خود مسول آموزشه:))))بابازاده نیس؟!:)))
راستییییییی دکتر حسینی شد معاون آموزشی دانشگاه میگم نکنه خودش باشه!آخه تو خونه moonصداش می کنن:))))))))))
در ضمن میدم درختای دانشگاه رو از ته بزنن هر چی آبجی خانوم گفت کافیه پای من به اون دانشگاه وا شه!مگه شهر هرتI:))))کی آبجی ما رو اذیت میکنه؟!
نفس کش!O: :))))))))))))))))
قربون دوست غیرتیم برم:)))))) به امید دیدار به زودی یعنی همین فردا:)چه جالب دکتر حسینی معاون آموزشی شد؟!
سلام
میدونی قبل از اینکه بگند تابستون خودتونو چه جور گذراندید
این موضوع انشا بود علم بهتر است یا ثروت
وبلاگتون جالب بود امید وارم همیشه شاد باشی
بهم سر بزنی خوشحال میشم
ارامیس
باز خوبه تو با ۱۰ سال از خودت بزرگتر هم خوب رابطه بر قرار می کنی...!!!
تا می تونی لذت ببر
با درود بر شما .
دوست گرامی خوشحال میشم شری هم به تارنمای من بزنید.
لیست زنان و فرزندان محمد.
بدرود.
روزت مبارک خانم دکتر:)
با تاخیر روزت مبارک به ماهم سر بزن
کجایی؟
تو که هنوز آپدیت نکردی...؟!! کجایی... لذت این تابستون از وبلاگ غافلت کرده...؟!!